یه دایی دارم خیلی بی عرضه هست و تو نامزدی زنش همش تهدیدش میکرد که اگه فلان کار نکنی طلاق میگیرم و...
دایی من یروز زنش تهدید میکنه باید برام خونه بخری وگرنه طلاق
داییمم میاد خونه گریه و زاری پول بهم بدین خونه بخرم وگرنه الهه ازم جدا میشه خالمم دلش میسوزه تمام پس اندازش. رو میده داییم که خورد خورد بهش پس بده
داییم میره سرخونه زندگیش پول خالم رو میخواد بده که زنش ناراحت میشه و دعوا راه میندازه ما نداریم ... خالم از خیر پولش میگذره میسپاره خدا
بعد از چند وقت دوباره میاد گریه زاری ماشین میخوام بخرم بهم پول بدین وگرنه طلاق میگیره(داییم ماشین داشته زنش ولخرجی میکنه و برای عروسی و... میگه باید بفروشی که بهترین عروسی داشته باشم) مامان بزرگمم گریه میکنه به خالم میگه پس انداز بده بهت پس میده باز خالم دلش رحم میاد کل پس انداز رو میده
الان داییم وضع مالیش عالیه ، خونه و ماشین خوب داره زنش پر از طلا هست همش جلو خالم میده بیرون
خالم میره میگه حالا که وضعتون خوب شده پولم رو بدین من میخوام ماشین بخرم زنداییم باز کلی بازی در میاره و نمیزاره داییم پول بده به خالم
ازون طرف بازم خالم پس انداز جمع کرده اش رو با یکی از دایی هام که نامزد کرده بود و قابل اعتماد بود میزاره رو هم انگار سهام میخرن و پایین میاد و ضرر میکنن ، داییم کل پول خودش رو برمیداره میگه من میخوام ازدواج کنم پول میخوام و پس مونده پول که خیلی مبلغ کمی هست رو میده خالم بازم خالم ضرر میکنه و پس اندازش از بین میره
الان واقعا تا امید هست میگه دیگه خسته شدم از کار کردن که هیچ پولی واسه خودم نمونده فقط کار کردم دادم اینو و اون
الان میگه دلم نمیخواد برم سرکار ولی یه پول احتیاج داره هی بهش امید میدم بازم نا امیده