بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
جفتش انتخاب اختیار بود چالشایی زیادی داشتیم اون وسط اویزون خیلی بود چیزی ک مارو بهم رسوند قسمت وخواست خدابود
دختر باید حیاداشته باشه پرده رو پنجره اتاق منم داره😉 ❌️لطفا قبل از بحث بامن خوب امضامو بخون تاوقتی کم اوردی 💩شدی یهو نگی وای من اگ امضاتو میخوندم اصلا باهات بحث نمیکردممم❌️ مفهموم امضام از درک خیلیا خارجه مخصوصا اینجا پس اگه درکش نکردی نیاز نیست اظهار نظر کنی😉
قسمت رو قبول ندارم ولی خب شانسی بود که تو اون شرایط و موقعیت باشم که با همسرم آشنا شم
زندگی شانس وقوع احتمال هاست
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی