جاها عوض شده؟
حس میکنم داره میپیچونه، الان زور مادرا به پسر بچه ۱۳ ساله نمیرسع اونوقت....
سنم کم بود
یجا سر کار میرفتم صابکارم جوون بود
بهم ابراز علاقه کرد گفت قصدم ازدواجه
یبارم مادرش اومده بود اونجا و منو دید
چند باری منو رسوند و منم ازش بدم نمیومد
یکم تماس و پیام و اینا داشتیم
البته دیگ من نرفتم سرکار پیشش چون حس میکردم ممکنه چیزی بینمون اتفاق بیفته
چند بارم باهم بیرون رفتیم
چند ماهی گذشت منتظر این بودم که جدی کنه قضیه رو
یهو غیب شد
من کلا آدمی نیستم که زیاد پیگیری کنم
چند روز گذشت نگران شدم زنگ زدم چندبار جواب نداد
یبار زنگ زدم بزور جواب داد گفت تصادف کردم طرف مرده گیرم و همین و قط کرد
باز چند روز و چند هفته گذشت دیدم خبری نیست
بلاتکلیفی داشت اذیتم میکرد
یبار دیگ بهش زنگ زدم با لحن بدی گفت بابا اعصاب ندارم کارم گیره و فلان
دیگ تموم شد، حس کردم داره میپیچونتم
دیگ نه زنگ زدم نه پیام
بعد از چند ماه پیام داد بهم
الکی گفتم نامزد کردم
برا خودت ارزش قائل شو