18 سالمه و عاشق خانواده
مادرم 45 پدرم 47
همش مادرم از صبح که بیدار میشه تا شب یه دستمال دستشه هی تمیز میکنه بهش میگم برنامه بنویس مثلا شنبه حال یکشنبه آشپزخونه
که اینجوری نکنی
من خودم خیلی کمک میکنم مخصوصا از وقتی کنکورم تموم شده ولی متاسفانه کار کزدن هیچ کسو قبول نداره وسواس نیستا
بهش میگم بشین یکم تفریح کن نمیدونم برو بیرون گاهی راه برو برو بازار یا کتاب بخون موزیک گوش کن ورزش کن اصلا انگار نه انگار
امروزم گفتم بهشون که بیاین ماهی یه تومن از حقوقتون رو با مدیریت من برا تفریح خودتون خرج کنید برید سینما کافی شاپ و...
بابام زد به در کولی بازی که نمیدونم قرض دارم و... گفتم تو کار میکنی ولی فقط زنده ای زندگی نمیکنی من که با دوستام هرروز هم بخوام میرم بیرون و میگزدم اما تو و مامانید که هرروز داره سنتون میره بالاتر من دارم برای شما میگم که زندگی کنید
دیگه میبینم خودشون نمیخوان چه کار میشه کرد
مگه مادر من افتخارته که شب بیای بگی انقد کار کزدم انگشتم درد میکنه اصلا لذت میبره انگار از گفتن این جمله
بچه ها من عاشق خانوادمم چه کار کنم شما هم جای من بودید ول میکزدید دیگه نه؟