مامانم آش نذری داده به پسراش بعد عروسا گذاشتن تو گروه که وایچقد خوشمزس
ولی به من نداده میتونست بده برادرم بیاره سر راه خونشونم
از دست مادرم ناراحتم منو کلا نمیبینه فقط هی میگه دختر مردم برای مادرش فلانکرد بهمان کرد خو من ندارم چیکار کنم
از این ور خواهر شوهرم و با همسرم درگیرن قهرن گذاشته گردن من که عروستون نمیزاره من با داداشم باشم حالا من روحمم خبر نداره پدرشوهرم مریضه خیلی ناراحته از من فکر میکنه حق بادخترشه نگرانم چیزیش بشه با کدورت و ناراحتی از من بره خدای ناکرده الان تو بیمارستانه هی به منم بد و بیراه میگن پشتم خو این چه وضعیه از دیشبم ناراحتم هی میگم توقعم از اطرافیانم نکنه زیاده