ما ی خانواده ای هستیم ک هممون کارمندیم و تو اجتماع و مردم وجهه خوبی داریم(4 تا بچه هستیم ک دو تا معلمیم، ی دونه هم رئیس ی ارگانه، مامان و بابا هم بازنشسته هستن)
ب جز ی آبجیم ک همون شده برامون تف سر بالا با شوهرش
من 30 سالم شده، میخام ازدواج کنم، قبل محرم قرارمون شد ک بعد محرم رسمی کنیم
آبجیم اعتیاد پیدا کرده بار ها بهش گفتم بیا برو سالم شو، من خجالت میکشم اینجوری ازدواج کنم، خیلی موقعیتهای خوبو از دس دادم و حتی اجازه ندادم بیان جلو، انقد گفتم من بعد محرم میخام ازدواج کنم، خجالت میکشم فردا روز بزنن تو سرم ک ابجیت اینجور بلاخره
راضی شد بره سالم بشه، میخواستیم بفرستیمش تحت درمان باشه، ک ی ماهه درگیریم هنوز قبولش نکردن، تا اینکه این هفته قراره ی ماه بستری بشه
شوهرشم، زندانه 🤦♀️
حالا خانواده خواستگار بخان هفته بعد بیان، چی بگم، بگم آبجیم کجاس
عقب بندازم تا آبجیم بیاد؟
اون بیاد بگم شوهرش کجاس؟؟؟
با خاستگارمم رلم، میتونم عقب بندازم ی ماهی ی بهونه های مختلف
اما این ک بخام صبر کنم تا زندان شوهر آبجیم تموم بشه ممکن نیس
اگه بپرسه چرا نیس تو مراسمات واقعا موندم چی بگم
راهنماییم کنین لطفا