بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بله،داشتن جهیزیه میبردن،داماد از پشت وانت افتاد و فوت کرد،خانومه سالها عزادار بود چون عاشق هم بودن،دقیقا نمیدونم ده یا پونزده سال بعد با برادر شوهر خواهرش ازدواج کرد
یا علی....خانما درخواست دوستی میدید قبلش تو یکی از تاپیکام کارتون رو بگید که رد نکنم...تاپیک اولم همیشه بازه هر کس بخواد میتونه اونجا کامنت بذاره.....به حق شهدای کربلا اللهم عجل لولیک الفرج 🌱
یه دختر بود متولد ۷۸ اونموقع ۲۱ ساله بود باشگاه تکواندو میرفت و نسبت به سنش خیلی عفریته بود باکره هم نبود همزمان با چند نفر بود
رئیس فدراسیون تکواندو استانمون که یه پسر مذهبی و موفق متولد ۶۴ بود محافظ فرماندار هم بود اومد گرفتتش پسره یکسال بعد بر اثر نارسایی کبد فوت شد و کلی پول و حقوق و ... موند واسه دختره
سالن زیبایی زد و با جیب پرپول افتاد دنبال دوست پسرای سابقش