هیچ حسی ندارم،کلا بی تفاوت،باخودم میگم اینم مثل بقیه روزا
نه منتظر تبریک بقیه و نه منتظر سوپرایزشدن..
برای کی مهم بودم و ارزش داشتم ازبچگی که حالا تولدم براشون مهم باشه..اما همیشه عقده محبت و توجه رو دلم میمونه
باخودم میگم همیشه همه آدما قرار نیس برسن به خواسته هاشون،به آرزوهاشون..همیشه آدما ی کمبود و عقده رو تو قلبشون حمل میکنن و به گور میبرن..تا بوده همین بوده دنیا...
اینجا مینویسم به یادگاری بمونه..باورم نمیشه شد ۲۹سالم..
هنوز حس میکنم ی دختر۱۵سالم،که منتظر کلی اتفاق خوب و زندگی رویاییه..