2777
2789

اینم همش تقصیر مامان و بابامه من خواستگار داشتم 19سالگی خیلیم خوشگل و خوشتیپ بود از وقتی اونو رد کردن چشمم دنباله از حسرت و فکر کردن به اون غم باد گرفتم  تا الان که 22سالمه  هیچ دوست پسری نداشتم ولی الان تصمیم گرفتم داشته باشم راستش تا قبل این حتی فکرشم نمی‌کردم من که ازدواج نمیکنم و خواستگارم ندارم اگرم باشه بابام ردش می‌کنه رابطه ج هم با پسرا برقرار میکنم 

خلاصه من دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم و همه ی اینا از بی فکری خانوادمه که خواستگار خوب منو رد میکنن اونوقت میگن قسمت نبوده باشه یه قسمتی بهشون نشون میدم ناپیدا ج ده شدن منم قسمت بوده

حالم خوب نیست میشه برای جور شدن کارام دعا کنی 

میخوای زندگی خودتو نابود میکنی فقط

ازت مثل دستمال کاغذی استفاده میکنن و اخرش افسردگی شدید میگیری و بدبخت میشی نکن از این کثافت کاریا

دوست پسر میخوای داشته باش ولی دیگه نه اینطوری عین یه ابزار برای پسرا 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

عزیزم برای حل یه مشکل، یه مشکل بزرگتر نساز برای خودت...

هم الان آسیب دیدی هم بعدا خودت دوباره آسیب می بینی...

خودت را دوست داشته باش و توکلت را ببر بالا و تکنیک های صحبت با والدینت را یاد بگیر...تکنیک متن سازی مثلا خوبه برای متقاعد کردن ها ( طولانیه نمیتونم تایپ کنم) 


من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی... چیزی نمیدانم از این دیوانگی و عاقلی...  یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود... آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود😍 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز