خواهرم و همسرش کاملا مخالفن دختر میگه میخوام ازدواج کنم
خب اینا گفتن شما توانایی ندارید عروسی بگیرید ما درکتون میکنیم اونا گفتن خب پس یه جشنی باید بگیرید
ایناهم گفتن یه جشن عقد تو تالار مشابه عروسی میگیریم براشون
گفتن طلا نمیتونیم زیاد بخریم اینا باهاشون کنار اومدن
یجا ازشون خواستن درک کنن که درک نشدن این یعنی اونا ازدواجو به چشم یه معامله مببینن
درصورتیکه خواهرم معادل پول همون جهیزیه ماشین داده و گفته این بجای جهیزیه
میتونن بفروشن یه جهیزیه برای خودشون جورکنن
هیچکس نمیره خونه عروس برای خواستگاری بگه همه چی پای شماست دخترتون باید خونه و ماشین داشته باشه