هر سری فک میکنم دارم بهتر میشم خراب میشه
چشمام خوب شده بودن
امشب دوباره جفتشون ذوق ذوق میکنن زیر پلک بالا و پایین مثل سگ قی رشته ای میده تار میبینم پلکام میچسبه به هم منم مریض ذهنیم وسواس فکری دارم میرم اب میزنم انگشت کوچیکمو تا فیها خالدون میکنم زیر پلکم که این بیصاحاب قی هارو در بیارم بد تر میشه
از اونورم میام سنگ لوزمو در بیارم جلو چشمم گیر میکنه لوزم خون میفته دهنم بو میده سر دفعم میمیرم و زنده میشن دستامم همیشه خدا داره خون میاد مثل چی خشکی و اگزما داره
اسکین تک و از این زگیل های پوستیم که نگم دیگه انگشت وسطم نمیدونم چیه این زگیله چیه زده خجالت میکشم دستامو کسی ببینه اصلا
مگه من چند سالمه خب