اینجا تعریف کن داستان جذابی که برای اظرافیانت اتفاق افتاده
تا یه سال به دوس پسرم خیلی چیزارو دروغ گفتم و عکس فیک دادم
آدرس اسم پدر مادر تعداد بچه شغل پدر همه چیو دروغ گفتم..
دختر خاله ام خیلیی روضه میره و خودش مراسم داره و عاشق امام حسین...ی بار پارچه سیاه خریده بود لباس محرم بدوزه قسطی پارچه رو برده بود..و ی خانم چادری رفته بود پول پارچخ رو داده بود...و معلوم نبود کی بود اصلا...کسی هم خبر نداشته از این موضوع🙄
یکی یه دخترو فراری داد (هردو تو سن خیلی کم)
خانوادش راضی نبودن چون‌دختره سنی مذهب بود بعدش دختره حامله شد باید استراحت میکرد ولی مادرشوهره تو شالیزارا میبردش
زایمان که کرد خودش مرد و بچش یه دختر گوگولی و خوشگل
که مادرشوهر و پدرشوهرش بزرگش کردن
شوهرشم فوری یه زن گرفت و بچه دار شد (یه زندگی جدا از بچش)
حالا بعد چندسال عروسی اون دختر بچست با یکی همسن پدرش
و من خیلی براش ناراحتم💔بیچاره ۱۴سالشه💔
بچه بودم جن خونمون خودشو شبیه مامانم میکرد خیلی از کارامو انجام می‌داد
من نمیدونستم جنه یکم بزرگتر شدم مامانم گفت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
