2777
2789

من سن کم ازدواج کردم رفتم توخونه ای که هم مادرشوهربودهم جاری خیلی زجرم دادجاریم مثلاخوابیده جلوشوهرم شیربه بچه ش میدادتازه بچه شیرو خورده بود بلندشده بود باز باشینه گنده ش غلط میخورد مثلا خوابه میدونست من رو شوهرم حساسم خیلی ناحور اذیتم میکرد مثلا خودشو می مالید به شوهرم اینوهم بگم شوهرم لصلا تواین فازا نبود ولی من می مردم وزنده میشدم

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

خیلی تواون دوسال گرفتاری کشیدم کابوس می دیدم من خیلی بچه ومظلوم بود اوایل یهروز مااتاقمون تغییر دکوراسیون دادیم اتاق ما دوتادر داشت یکی رو به حیاط که خودمون تردد میکردیم یکی هم راه داشت به هال جاریم که قفل بود

واینکه هردفعه چیزی می آورد بایدمیفهمید که چیه میاره تواتاقم شوهرم مجبور میشدمثلا بزاره توپلاستیک سیا ...

ادامش

کاربری دس دو نفره من و مامانم                                   تو نباشی همه زندگی سر و ته وارونه واااارهههه                     میشه برا سلامتی داداشم صلوات بفرستین؟ میشه دعا کنید زود خوبش بشه؟❤🙏🏻

سنش خیلی بیشتر ازمن بود دختربزرگش سه سال ازمن کوچیکتربودمنو تاسرحد بیماری برده بودیه روز که بچه م بدنیا اومد چن روزی که گذشت رفتم توآشپزخونه که کمک حال مادرشوهرم بشم جاریم اومدبهم گفت برو پیش بچه ت اگه تنهاش بزاری جن میادبچه توعوض میکنه هامنه ساده میرفتم پیش بچه م بعد شنیدم به مادرشوهرم میگه این نبایدبیادکمکت کنه توخودت نمیتونی😔

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز