بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
داستان زندگیم رو گفتم حتی پر بازدید شد چند تا از بیکار های سایت دعوا کردن ترکید طولانیهولی خب یه روز ...
چندباری شده زنگ زده بد موقع بوده ، منتها به گفته خودش گفته تاسیسات مشکل پیدا کرده ، ولی طرف نگفته خانم فلانی چرا زنگ زده تاسیسات شبونه ، میدونه احتمالا ولی ترجیح میده چیزی نگه
من حس ششم خیلی قوی دارم تمام تاپیک هاتم خوندم بهت قول میدم که برگرده با زن اولش اینو از من یادت بمون ...
ولش نکرده که بخواد برگرده ، من خودم بهش گفتم من هیچ وقت دلم نمیخواست جای اون زن باشم ، اون کلا هست چه من بخوام چه نخوام هست ، حتی بفهمه هم دلش میخواد بمونه پس بهتر که علنی نشه ، چند روز پیش برای بچه های برادر شوهرم کادو خریدیم ، طبیعتا اونها نمیدونن سلیقه منه گفته بود بچهای دفتر گفتم خریدن، ولی زنش شب زنگ زده بود که با کی رفتی خریدی اینم گفته چرت نگو ! ولی خودمون که میدونیم چرت نگفته
اسی مگه خونه زن اولش نمیره؟؟؟؟؟ کنارش نمیخوابه؟؟؟با خودت فکر کن ببین کجای این زندگی هستی
خونشون که الان پس دادن ، زن دو شبی که بچم میاد پیشم اونم میره خونه مادر شوهر اونجا با هم اند، چرا میخوابه عذاب هم میکشم گریه هم کردم صدبار که اصلا منو ول کن منتها میاد گریه زاری که تو رو دوست دارم نمی تونم اون رو ول کنم ، من برات کم نذاشتم همش چند ساعت اون هست اونم از روی وظیفه ( حرف های شوهرمه)
نمیگه دوست دخترشمرسما میگه زنش هستمبا افتخار میگه زن دوم
بله چون زنشم ، اونهایی که نمی دونن زن داشته مثل محل کارمون همه فکر میکنن کلا من رو فقط داره ، اونهایی هم که میدونن زن داشته فهمیدن من دومی ام تو محل خونه مادرش اینها ماشینم دادم تعمیر ، تعمیرکار دفعه دوم گفت من نیستم شما ببر بگو زن فلانی ام ماشین رو بذار (خود شوهرم کربلا بود ماشین خراب شد)
چرا الکی قضاوت میکنید شوهرش ن دوست پسرش ایشون زن دومش هست شوهرش با زن اولش رفته بیرون
موضوع این بود که من قبل اینکه زنش بشم گفتم اگه چیزی برای این خونه خریده بشه برای اینجاست حق نداری برای اونم بخوای چون من دارم پا به پای تو کار میکنم اون نشسته تو خونه، قطعا وضع مالی ما بهتر میشه قرار نیست مقایسه کنی ، مثلا با ماشین من نباید اون رو سوار کنه ، ایشون هم رعایت میکرد تا پریشب که لباس رو میخواست بپوشه ، منم ناراحت بودم که چرا از خونه مادرت رفتیم بلوز برداشتی خونه من حاظر بشی جلو چشم من! تو که میدونستی با اون میری همون خونه مادرت لباس عوض میکردی حموم میرفتی !
نه چه حرصی وقتی این شوهرت عقد داعم نکردت و ولت کرد برمیگردی به دخترت چی میگی ؟میگی شوهر مثل اسباب بازی میمونه همینطور که پدرت رو عوض کردم ،این شوهر هم من دلش رو زدم ،نکران نباش دوباره یکی برای خودم پیدا میکنم