شب عروسیم بود
ما همون شب اول رفتیم اتاق عقد کردیم با فامیل درجع یک
بعد عروسی بود
من یه شوهرخاله طلبه دارم
شب عروسیم گفت شما آهنگ میزارید من نمیام اومد دم تالار زن و بچشو پیاده کرد
کلید خونهی مارو گرفت بره اونجا بمونه تا پایان مراسم چون از شهرستان اومده بودن
موقع رفتن از تالار گفت من اقا سیدم میبرم(پدربزرگم) اینجا اذیت میشه سنش بالاس ولی خود پدر بزرگم اول گفت میمونم اون بهش گفت نه اذیت میشید بریم خونه دراز بکشید
و پدر بزرگمم همراه خودش برد و اجازه نداد داخل عقد من حضور داشته باشه
من وقتی ۱۳ سالم بود پدرمو از دست دادمو دوست داشتم پدربزرگم بجای پدرم تو عقدم باشه
ولی به زور بردشو نزاشت بمونه
یکسال بعد ازدواجم پدربزرگمو از دست دادم
و این حسرت همیشه میمونه تو دلم که خودش رفت کاش بابابزرگ عزیزمو نمیبرد