گفتن دستشون تنگه کم خرید کن منم کم و ارزون خرید کردم
حالا پشیمونم چرا ب حرف مامانش گوش دادم
نباید خودمو بی ارزش میکردم
تازه خاهرش هعی میرفت زیر گوش نامزدم میگفت فلان چیزو نگیرین فلان کارو کنین
منم فهمیدم
امروز بعد خرید ب نامزدم گفتم،خیلی با حالت عصبانی گفتم تک ب حرف خاهرت نظرت عوض شد
اونم گفت نه کسی حق دخالت تو زندگیمون نداره مگه من بچم،خودم تصمیم آخرو میگیرم اونا فقط نظر میدن
دل چرکین شدم از خاهرش
تازه بعدشم گفته بود من پشتمو بهش کردم و بهش بی احترامی کردم(البته اینو از قصد انجام دادم حقش بود)
حالا چجوری رفتار کنم با نامزد و خانوادش اخه قراره طبقه پایین اونا هم زندگی کنیم:(نگرانم