تاپیک قبلم گفتم کار دارم تو شهر دیگه
و از همسرم که عقدیم پرسیدم عروسی میره یانه
گفت فکر کنم برم
انتظار داشتم بگه تو نیای نمیرم یه جوری شدم
بعد گفتم منم شاید کارمو بتونم زود تموم کنم بیام
دو بار گفت به کارت برس عزیزم اولویت اولت کارت باشه عجله ای انجامش نده
بعد باز گفتم گفت هرچی صلاح میدونی
یه جوری شدم البته میدونم همسرم چشم پاکه
ولی خب فامیلاشون راحتن باهم و عروسیشون مختلطه
و حتی شاید مشروب هم باشه نمیدونم
و اینکه دخترای اونا با همسرم راحتن و شوخی میکنن و توپرن و خوشگل
نمیدونم عروسی برم یا نه خودم دوست ندارم برم
نمیدونم مثل یه جوجه اردک بخوام دنبالش برم و مواظبش باشم و هم بپامش که چجوری به دخترا نگاه میکنه یا اینکه برام مهم نباشه و آزادش بذارم تا هرکاری دلش میخواد بکنه و خود واقعیش باشه