خیلی اخلاقش خوبه ها خیلی زیاد
صبور آروم اصن درجه یکه
ولی بغلش کردم آرایش داشتم رو صورتم بعد پیرهنش مشکی بود
کرمم کلا مالید به سرشونه و آستین پیرهنش لک افتاد
بعد برگشت دید کرمی شده صداشو نبرد بالا اصلا ولی با یه لحنی برگشت گف اه بابا لباسمو کثیف کردی من فردا میخام برم سرکار چی بگم بگم چیشده چنبار بگم خوردم به دیوار
لحنشو دوس نداشتم
گفتم اوکیه اشکال نداره خودم با دسمال پاک میکنم برات
دسمال آوردم پاک کردم باز این یجورایی تو قیافه بود گفتم خو پاک کردم دیگه
خودم کثیف کردم خودمم پاکش کردم
ناراحت شدم از رفتارش راستش خودشم فهمید
بعد اینکه دید ناراحت شدم گف بابا صدتا پیرهن فدای یه تار موت ناراحتی نداره ک عشقم
چیزی نشداااا چیز خاصی نبود اصن ولی یه جوری شدم
گذاشتم ب پای اینکه شاید خسته بوده
انقد خوب بوده همیشه باهام کوچیکترین رفتار تندی ازش ببینم یه جوری میشم
کلا نوشتم ک تو دلم نمونه با نوشتن حالم خوب میشه🥲