ما دوران عقدیم یساله برام هیچ مراسمی نگرفتن ن عقدکنون ن عیدی فقط ی عقد ساده تو محضر خودمون بودیم
سر عیدی آوردن خونواده هامون بحث کردن هردوطرف مقصر بودن اونا گفتن ما فلانجور میاریم مامانم عصبی شد هردو طرف دعوا افتادن خلاصه
مامان باباش گفتن اره نمخواین تموم کنیم فک کردن ما میترسیم مثلا😐بابای منم گف خب بکنین برا دختر من پسرای بهتری هست
یا باباش بهم گف اگ پسرم میخوای باید بدون مراسم و اینا بیای منم اصن حرفش و تحویل نگرفتم
بعد شوهرم اذیت میکردن میگفتن جداشو شوهرم حالش بد شد بستری شده بود گفته بود مخوامش و این حرفا
کلیییی اتفاق افتاد
الان ۶ ماه میگذره من ن رفتم خونشون ن زنگی ن چیزی
با شوهرم میریم مشاوره (مخواستم جداشم خودش گف بریم مشاوره همه چیز درست کنیم)
شوهرم بعد ۶ ماه امروز اومد خونمون و با بابامم چند وقته تلفنی حرف میزنه ( آخه بابام گقته بود دخترم طلاق بده ازش ناراحت یود و اینکه مامانمم حرف بد بهش زده بود )
الانم میگه من اومدم خونتون تومبیا میام دنبالت میارمت
من اصن دلم صاف نمیشه کلی بی احترامی کردن بهم چکار کنم