انقدر توی این دوسال این دکتر اون دکتر کرده که حد نداره فکر میکنه عمرش دست این دکتراس تومورش هی داره بزرگتر میشه و کاریش نمیشه کرد بگم توی این دوسال ۲۰۰ بار دکترای مختلف رفته اغراق نکردم
دائم میره میگه بستریش کنن بیمارستان امروز دوباره رفته دکتر وایساده آه و ناله کردن اونم دوهفته بستریش کرده زنگ زدم مادرشوهرم فهمید دوباره باید بره دوهفته وایسه بیمارستان بیچاره انقدر اعصابش خورد شد و گریه کرد
جون برای هر کسی عزیزه
خب جون واسه همه عزیزه دیگه
یکی میپذیره ک عمرش قراره تموم بشه
یکی نمیتونه کنار بیاد
چیکارش دارید اخر عمری
خدایا چقد بد فک کن ادم بدونه عمرش به اخر رسیده.خودش خرجشو میده؟؟؟
خداشفاش بده
حس بی رحمی گرفتم از این متن
گفته شاید به تو یا شوهرت گیر میده که همراه شدن ولی اخرش دیدم حتی اینطوریم نیست
واقعا چی میگید پس بمونه گوشه ی خونه تا بمیره؟؟
معلوم هرکسی برای زندگی تلاش میکنه
خب انتظار دارید چکار کنه؟
جونش براش عزیزه. نمیخواد بمیره. داره تلاششو میکنه. هر کسی بود همینکارو می‌کرد.
چکار کنه
تسلیم مرگ بشه
تو خونه بخوابه و درد بکشه تا بمیره؟
پدر خودتم دور از جون بود نظرت همین بود؟
الان از اینکه قراره دو هفته برن بیمارستان ازش مراقبت کنن ، ناراحتن؟
خب مگه تاهل برای این نیست که تو خوشی و غم کنار هم باشیم ؟
تازه اونم نباید خودش بیوفته دنبال درمان
باید اطرافیان مراقبت کنن و دکتر ببرن
عزیزم اونم جونش براش هزیزه،هنوز اماده پذیرش مرگ‌نیست
اجازه بدید برای خودش با پول خودش که سالها سال کار کرده خرج کنه امید داره شما هم نا امیدش نکنید. شرایط روحی سختی داره
بعدا دلتون میسوزه همکاری کنید اگه پول دارید مراقب بگیرید براش تو بیمارستان
کارما
