من مجردم تاخالا حیوون خونگی نداشتم حتی یک جوجه بابام یه مینا آورده منم خیلی فوبیا داشتم خیلی میترسیدم الان خیلی رو خودم کار کردم هی کم‌کم نزدیکش شدم میاد رو دستم وایمیسته امروز درش آوردم یکم تو خونه بچرخه بهش بگی مینا بیا می‌دوعه میاد با پاهای کوچولوش کج‌و کنجول راه می‌ره خیلی باحاله
امروز یچیزی افتاد ترسید بعد تند تند دووید اومد تو بغلم نجاتش بدم فکر می‌کنه من مامانشم سرشو کج‌کرده بود نگام میکرد خیلی واسم جالب بود وقتی ترسید بهم پناه اورد
آخی عزیزم ♥
آخیییییییییییییییییییییییییییییییییی
یاد گرفته جیغ میزنه جیغاش خیلی گوش کر کنن
از چیزی ناراضی باشه جیغ میزنه
گولش زدم بردمش تو قفسش جیغ میزد
اینم نمیشه آزاد کرد آزاد کنی می‌ره میمیره فک نکنم بلد باشه تو طبیعت زندگی کنه
دلم واسش خیلی میسوزه
عزیزم😍
عاشق حیووناتم
بخصوص گربه
ای جان چقدر نازه 🥰🥰🥰😍😍😍😍😍🐤🐤🐤
فیلم یا عکسشو بذار
وایی منم پرندم ی قربون صدقه هایی میرم خودم تعجب میکردم همچن وجهی ام من داشتم
صدامو می‌شناسه
اسممو صدا می‌کنه
چون نداشتم حیوان خونگی ترس داشتم نپره نوک نزنه گاز نگیره
الان هیچکدوم مهم نیست .حیوان محبت می‌فهمه خیلی وفاداره
الان ی عکس بگیر خب از مینا کوچولوت بذار
