از ازدواج میترسم

من بودم نه راستش 

منم میترسم چون یبار تجربه انتخاب اشتباه رو دارم 

از طرفیم اخلاق پدرم خیلی خوب نیست همیشه با هم در حال دعوا و بحثیم

خو بترس

خو بترس

عزیزم چند مدتی با طرفت باش بشناسش کاملا شناختت بهش بیشتر شد دیدی آدم مطمئن و آینده داری هسش ازدواج کن تا آخر عمرت ک نمیتونی مجرد بمونی

منم پدر و مادرم از هم جدا شدن و ب همین دلیل از ازدواج میترسم 

خودم قبلا تصمیم داشتم ازدواج نکنم ولی مامانم میگ تو هرچقدر هم مستقل و قوی باشی و رو پای خودت وایستی ولی باز هم ب حضور یک مرد تو زندگیت نیاز پیدا میکنی مامانم میگ فعلا عجله ای برا ازدواجت نیست چون سنت کمه ولی ذهنیت اینکه تا آخر میخوایی مجرد بمونه رو از سرت بیرون کن 

خودم ۲۲ سالمه

ب نظرم ترس شما با توجه ب شرایطی ک داشتی طبیعی هست ولی نباید ب این ترس توجه کنی حالا ک این موقعیت براتون پیش اومده بخاطر ترس از دست ندید ولی باهاش رفت و آمد کن حتما مشاوره برید تحقیق کن و توسل پیدا کن ک هرچی خیرته همون پیش بیاد از خداوند کمک بخواه ان شاءالله ک خوشبخت میشی 

من تو شرایط تو بودم ازدواج کردم تو بیست هشت سالگی وای مثل سگ پشیمونم کاش شوهر نکرده بودم شوهر چیه همش مسئولیت بچه هم از همه بدتر 

روان و ذهن شما جون جدایی پدر و مادر  و ثبت کرده از ازدواج می‌ترسه 

به خودتون بگید و قانع کنید خودتونو که اگه انتخابت درست باشه نه محدود میشی نه اذیت میشی 

ولی اگه با این طرز تفکر تن به ازدواج بدی به مشکلاتی که مدر و مادرت دچارش شدن دچار میشی 

این سناریوهای منفی که میاد تو ذهنت تو علم روانشناسی بهش میگن نوار یا طلسم های روانی 

اونا رو باید ازذهنت پاک کنی

نمونه افرادی که تو ازدواج موفقن ولی زندگی جالبی در گذشته داشتن رو ببین و به خودت بفهمون که میتونم مثل اونا بشم

ازدواج به وقتش با ادم درستش خوبه 

آره اگه آدمش بیاد ازدواج میکنم

حتی اگه ماشین و خونه داشته باشم 

مامانت راس میگه 

اونایی هم که ازدواج نمیکنن تو سن ۵۰ سالگی یا بالاتر دنبال همدم هستن که اون موقع هم دیگه سن ازدواج گذشته و خواستگاری موجود نیس

آره دقیقا مامانم همینو هم گف و اینک هرچی سن بالاتر برع کیس مناسب و خوب برا  ازدواج هم کمتر میشه  

بله درسته