سلام من چند روز دیگ زایمانمه شوهرم کاری براش پیش اومد رفته شهرستان چند روز بعد امروز به مادر شوهرم گفتیم اونم به پدر شوهرم گفته بود پدر شوهرمم کرده بود دادو بیداد که اگه خلافی کنه آبرو منو ببرن از خونه میندازمشون بیرون وسایلشونو میندازم تو کوچه منم گفتم یعنی چی چرا اینقد راحت بی احترامی میکنین خیلی نگران مایین پول طلاها عروسی رو بدین شوهرم باهاش کاری راه بندازه بعدم مادر شوهرم همه مسائل مارو به جاریم و برادر شوهرم میگه ولی مال اونارو ی کلمه به زبون نمیاد بگه به ما ازشم میپرسیم دروغ میگه بهمون الان دارم میتزکم از دستشون ... طلاها عروسبمونو واسه دو سه ماه بهشون قرض دادیم الان شده سه سال پس ندادن بعد زبونشونم چهل متره
بله حق داری عزیزم
یعنب چی خلاف کنه
چرا فکر کرده خلاف میخواد بکنه همسرت
[QUOTE=392254742]چرا فکر کرده خلاف میخواد بکنه همسرت [/QUOTE
شوهرم رفیق بازی میکنه میترسه ببرنش داخل خلافی چیزی
کاش وقتی اوضاع شوهرت اینجوری بود بچه دار نمیشدی
من یکی دارم سه ماهه باردار بودم ک فهمیدم شوهرم چه اشغالیه ولی دیگه کار از کار گذشته بود شوهرم اصرار داره بچه دوم رو هم دنیا بیاریم ولی من اصلا ب بچه دوم فکر نمیکنم با اینکه دوس دارم جدا شم ولی بخاطر بچم میسوزم و‌میسازم و هر روزم انگار جهنمه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
