خسته شدم
تازه دوهفته نمیشه اومده خونم دوباره الان برگشته میگه چهارشنبه پنج شنبه میخوایم بیایم خونتون
جدیدا یاد گرفته بچشو بهونه میکنه میگه پسرم کفته بریم خونه زن عمو
من آخرین بار یادم نیست کی خونشون چایی خوردم حتی
بخدا چندساله هیچکدوممونو خونش راه نمیده بدش میاد کسی بره خونش خودش همش تلپ میشه خونه ما
دفعه ی پیش برگشت بعد اینهمه سال که اومده خورده گفت هفته ی بعد شام دعوتتون میکنم!!
الان میگه آخر هفته باز میایم خونتون!!!
بعد شوهر کثافت من سر اینکه چرا جواب تلفن اینو نمیدم یه هفتست باهام قهره