از دست این زن دارم سکته میکنم ...از بی ارزشیش. از فدا کاری های حال بهم زنش از اینکه ب خودش نمی رسه
اینقد خود خوری کردم و عصبانی شدم دارم میترکم ... داره مرغ پاک میکنه ، قرار بود خواهرم ظرفارو بشوره .. یه هو شروع کرده. ظرفارو شستن ب جای خواهرم ....میگم تو چرا داری میشوری ؟؟ زنیکه ۶۰ سالته پس کی میخوای برا خودت ارزش قائل باشی ؟؟ .. یا مثلا. اصلا نهار نخورده تا برای بقیه بمونه ...بقران میتونه چند روز غذا نخوره عمدا ...میگم مریض میشی صورتت رنگش پریده چرا غذا نمیخوری ... الکی میگه نمیتونم صبحانه زیاد خوردم
اینفون خونه. زنگ میزنه. من پا میشم تا درو باز کنم ..اینم همزمان پا میشه. تا زودتر از من درو باز کنه. تا مثلا من زحمت نیفتم !!!!! .... به خواهرم میگم فلان کارو انجام بده ..مامانم از اونور میگه. من انجامش میدم !!
بابا فدا کاری هم حدی داره ! بیش از اندازش حماقته بی ارزشیه ..اینجوری اعتماد به نفس مارو هم نابود میکنی. یه عمر مارو اینجور بزرگ کردی. باعث شده الان هرکی هر کاری میکنه. ما خودمونو مقصر بدونیم قدرت نه گفتن نداشته باشیم
همییییشه لطف بیش از حد ب بقیه. میکنه ،، مسئولیت های بقیه رو به عهده میگیره با همین تربیت غلطش. باعث شده برادر ۳۰ ساله ی من اصلا سر کار نره و از پول این خرج کنه
بخدا قسم داداشتم میخواد میوه بخوره. این میگه بیام برات بشورم ؟؟؟!!!
شده غذا تو یخچال فاسد شده بعد این میگه. ععه مرغ رو نخوردید؟؟. گفتم برا شما بموننه وگرنه دوس داشتم بخورمش