کیا تو یه ساختمونن بااین عجوزه ها
من خسته شدم دیگه نمیکشم دسشویی ام میرم تحت کنترلشونم دخالت رفت امد بیجا نظرات بیجا
اصن نمیدونم چرا زنده ام
تا کی قرارع اینجوری باشه زندگیم
حامله ام اصلا درکم ندارن
کلا از همه لحاظ ریختم ب هم شوهرمم نمیاد مستاجری
شما چطور تحمل میکنید رفت امدتون و رفتارتون چطوره باهاشون؟
وای منم دو تا از خواستگارام میگفتن بیا طبقه بالای خونه مامانمون کرایه هم میمونه تو جیبمون
خوب شد قبول نکردمممم😐
من یه ساختمونیم، خیلی جمعیت زیادی نیستن، یه خاهر شوهر دارم ازدواج کرده و خیلی کم میاد، برادرشوهرم عقد هس، میاد طبقه بالا، پدرشوهر آدم محترمی هس، با مادرشوهر گهگاهی، درگیری لفظی جزئی داریم، اونم زیاد مهم نیس، از اولش شوهرم اجازه دخالت بهشون نداد، خودمم زبون درازم و هرجا لازم باشه جوابشون رو میدم 😂😂🥴🥴 رفت آمد نداریم، گهگاهی مادر شوهرم میاد کمی میشینه، من شاید سالی ده بار نرم خونشون، دعوتمون هم اصلا نمیکنن، منم سالی یه بار، شام دعوت میکنم
من همیشه ترجیحم این بوده مستاجری و سختی بکشم ولی باخانواده همسریجانباشم الانم وقتی فکرمیکنم بامادرشوهرم یجاباشم ترجیحم اینه تویه بیابون توچادرزندگی کنم بهتره
دوره دوره دور
ولی یادشون میفتم روانم به هم میزیزه
اوایل بچه های خاهرشوهرم، خیلی بارفت آمد اذیتم کردن، اصلا هیچ رفتاری هم کارساز نبود، الان خداروشکر خیلی خیلی کم میان، من درم آپارتمانی هس، باید در بزنن تا براشون باز کنم،، مادرشوهر هم اوایل خیلی می اومد الان دیگه زیاد نمیاد، دو هفته یه بار،، یک ساعت اینا میاد میشینه و میره، اوایل طوری رفتار میکردن که مثلا خونه پسرمون هس، عروس غلط کرده عروس چیکاره هس، اختیار دست ماست، اما شوهرم اجازه نداد، ازشوهرم میترسن برا همین نتونستن به حریممون وارد بشن
