طبیعیه

عضوی از خانواده 

خیلی دیر دست به کار شدم وقتی که اساسی ضربه خوردم حرمت‌شکنی دیدم و شانس آوردم دادیار خوبی به پستم خورد نیومد بعد چندین سال پرونده‌ش بسته شد ولی من نگه داشتم چند سال ادب شد ولی ادب شده‌ش مثل شیشه‌ایای اوباش بود بازم و یه شکایت دوم انجام دادم به مامور گفتم بیا بالا خودت شاهد باشی فردا ازم شاهد نخوان نترس خونه نیست رفته ولی نیومد از ترسش و جاش تا خود ثبت شکایت به دفتر خدمات الکترونیک باهامون اومد از دلسوزی 

ولی چرا باید پروسه شکایت اینجوری باشه؟ فردا والدین فرد نبودن این کثیف وحشی رو من باید برم اول دفتر خدمات قضایی مراحل رو طی کنم اون وقت تا یک ماه بعد تازه میره شورای حل اختلاف کدوم قبرستونی پناه ببرم؟ اصلا طرف بخواد رضایت بده مگه خره بره شورای حل اختلاف چرا شکایات کیفری رو اونجا اول ارجاع میدن؟ شورایی که فقط علافیه و دستور قضایی نمیتونه صادر کنه

چقدر عجیب بود کامنتتون شوهر مگه حلال مسائل قانونیه یا درمان درد بی‌درمان؟

حرف دادیار رو زدید که 

بهش گفتم شما بهم معرفی کن منو بپسنده با تمام وجود و تضمین بده آدمه و سوءاستفاده نمیکنه چشم که دیگه حرفی نموند 

یک بخش بزرگ همین آشغال باعث شد که نتونم ازدواج کنم نذاشت عادی زندگی کنم بهتره بگم تا بخوام به خواستگارام فکر کنم 

از شدت حسادت تمام تلاششو کرد روانی بشم و زده بشم 

و واقعا مشکلاتی دارم که اون زمان میتونستم حلشون کنم تا ازدواج کنم ولی زندگیم رو سوزوند و باعث شد گم بشم و ندونم چه خاکی تو سرم کنم 

الآنم امنیت مالی ندارم و همچنین پشتوانه و سنمم بالا رفته خواستگار دارم ولی به شدت میترسم ازدواج کنم و زمانی برای خودم مناسب می‌بینم که شغل مناسبی داشته باشم که حالا حالاها ممکن نیست پس ازدواج خط میخوره و خود همین کلی عذابم میده به چه گناه نکرده‌ای باید وضع من این بشه 

برادر