من خودم فکر میکردم خونه ام همیشه برق میزنه ، بهترین و غذا و میز ، خودم همیشه شیک و پیک ولی اکثر مواقع خوصله خودمم نداشتم
و اینه فکر میکنی میتونی خیلی کنترل رو زندگیت داشته باشه مخصوصا روی شوهر و خوانواش مثلا با خودم میگی اگه فلان کارو بو باهام کرد جوابشو میدم نمیزارم این کارو و این حرفا ولی بعد میبینی هیچ کاری از دستت بر نمیاد و فقط باید تحمل کنی
میفهمی با بهترین مرد دنیا هم ازدواج کنی شوهرت و زندیت همیشه یه مشکلی دارن همزمان همه خوبیارو امکان نداره باهم داشته باشه
مثلا من شوهرم خیلی کار میکنه و پول در میاره ولی هیچ وقت مسافرت و تفریح نمیریم چون وقت نداره یه دکترم بزور میبرم ، یا اینکه مرد واقعی و زرنگه زندگی جمع کنه ولی از اون ور سلطه داره روم و هر کاری میگه باید انجام بدم