خدایا…
من اینجام، با یک دل پر از حرفهای نگفته.
نه برای شکایت، نه برای گلایه…
فقط میخوام بدونی که دلم خستهست،
از آدمهایی که قول میدن و نمیمونن،
از امیدهایی که نیمهراه میشکنن.
اما هنوزم…
تهِ قلبم به تو وصله.
هنوز وقتی اسم تو رو میگم،
یه چیزی توی سینهم آروم میشه،
یه جور گرمای عجیب که فقط از تو میاد.
خدایا…
من بلد نیستم قوی باشم بدون تو.
بلد نیستم بخندم وقتی نگاهم بهت نیست.
پس دستمو بگیر…
همین حالا، همینجا، همین لحظه...