۴ماه عقدیم به سختییییییی بهم رسیدیم خونه دل خوردیم اگه یه درصد به حرف مامانش گوش میداد الان ما باهم نبودیم منم خیلی صبوری کردم بعد ،۵سال بهم رسیدیم
دو هفته پیش رفتیم شمال با خانوادش رفتیم ویلای ی زنه که میخواد بشه زن دایی شوهرم تو مرحله آشنایی ان
شب که خوابیدیم ما اتاق بودیم بقیه تو هال من در اتاق بستم چون عادت دارم در اتاق ببندم ولی اون گرمش بود...میگفت درو باز بذاریم دیگه از گرما ساعت ۴صبح بیدار شد درو باز کرد گفت تا آخر باز بمونه تا صبح
میگقتم بابا زشته من خوابم دوست ندارم بیان منو ببینن دیگه بهش برخورد و قیافه گرفت و دعوامون شد منو گاز گرفت صبحش بیدار شدیم من ناراحت بودم ازش سر سفره پنیر لیقوان بود منم از بوش متنفرم دیدم بو میاد فکر کردم بوی توالته دیدم بوی این پنیره... سر سفره هم خودمون دوتا بودیم...بقیه اونور تر... بهش گفتم که برش دار بذارش اونور توام نخور بو میده دیگه راه افتادیم
من فکر نمیکردم کسی شنیده باشه دیگه از اون ببعد وقتی از شمال تا کرج رسیدیم همش تو قیافه بود وقتی رسیدیم کرج گفت زنه شنیده ک گقتی پنیر بو میده ما مهمون بودیم چرا اینجوری گقتی
من اینو قبول دارم که خیلی اشتباه کردم ولی میتونست همون لحظه بهم بگه حرفتو شنید ولی همش رفته بود تو قیافه منم عصبی کرد تو ماشین بعد اونم خونشون مامانش برام قیافه گرفته بود سر همین قضیه پنیر
حالا راجب دعوای سه شب پیش
تاپیک قبل گقتم که چرا دعوامون شد و چیشد
جمعه رفتیم بیرون همون اول بهم گقت مامانم گفته پایین میاد اینجا ...همون که ضامن وام ازدواجش شده...
گفته (داییت میاد اینجا با فاطمه بعد اینکه از بیرون اومدید بیاید دو پیمانه برنج اضافه میذارم ،گقت باز خودت میدونی میخوای بریم نمیخوای نریم)
دیگه منم ناراحت بودم منم مقصر نبودم فقط حالم بد بود گقت چرا ناراحتی منم علتشو گفتم بعد گقتم اون دوسال و عذابمون داد همش تو سرمه گفت ولش کن بهش فکر نکن به من فکر نمیکنی همه فکرت شده اون و گذشته از گذشته بیرون بیا...همخودتواذیت میکنی هم منو دوماه دیگه تحمل کن بریم خونمون بی دلیل عصبی شد و دعوامون شد گفتم مامانت دوسال عذابمون داد حالم بده گفت بسه دیگه بهش فکر نکن ازش برای خودت بت ساختی هم خودتو اذیت میکنی هم منو بهش اهمیت نده همش فکر اونی یه کم به فکر من نیستی همه فکرت شده اون
بعد دیگه دعوامون شد هی لج منو درآورد منم ی مشت زدم دلش البته اشتباه کردم باید همونجا ک گقت دوماه دیگه میریم خونمون بیاد تمومش میکردم ولی کش دادم
این مدت خیلی درکش کردم حالشو خوب کردم انگیزه دادم بهش ولی جمعه واقعا من آوردم خواستم خودمو خالی کنم
ادامش پایین...