دادم به هوش مصنوعی بگه این چی گفت اینو تحویل داد بازم نمی فهمم چی میگه
من خودم رابطه (عاطفی یا جنسی) نداشتم، ولی یک خاطره خندهدار تعریف میکنم. یک روز رفته بودم برای شناسنامه عکس بگیرم، عکس رو گرفتم و آمدم تو حیاط. آنجا خواهرم گیر داد که تشنهام است، رفتیم آب بخوریم. به خواهرم گفتم: «اون خانم رو نگاه کن، آن قسمتش قرمز شده، تیر خورده.» خواهرم گفت: «ای بابا!» گفتم: «من میخوام بهش تیر بزنم.» گردنبند مرواریدم را از گردنم رد کردم و زدم به جای حساسش (سینههایش). خانم یک دستی به سینههایش کشید. خواهرم گفت: «آفرین، آجی، زدیش، داره ازش باز هم خون میآید.» خانم خیلی آروم داشت جلو میآمد. من و خواهرم دو پا داشتیم (یعنی دو پای خودمون)، دو تا قرض کردیم (یعنی فرار کردیم). قرار شد این موضوع بین خودمون بماند. من گفتم...