زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
برو بابا ... دلت خوشه ... اینها که گدا نیستند ... یکی رو چند وقت پیش گرفتند فقط ۵ میلیون تو جیبش پول بود ... اینها کاسبی میکنند وگرنه نیازمند واقعی صورتش رو با سیلی سرخ نگه میداره
برای براورده شدن حاجتم و سر و سامان گرفتم زندگیم صلوات بفرستید ..ممنون
یکی دیگه رو دیدم نشسته بود یه پیرمرد سن بالا و دستمال میفروخت یه زنه ای اومد بیشتر کمکش کنه گفت من گدا نیستم دلم گرفت
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.
یادمه چندسال پیش تلویزیون یه گدای زن رو نشون میداد که همیشه سر ۴ راه با چادر مشکیش مینشست و گدایی میکرد کمیته امداد میخواسته بهش کمک کنه دیده زنه یه خونه دوطبقه داره یه طبقشم اجاره داده و هرروز هم کلی درآمد از گدایی داره کسب میکنه دیگه دلم برا هیچ گدایی نمیسوزه.اگه مطمئنید واقعا محتاجه به خیرین و کمیته امداد معرفیش کنین
زمانی که فرزندم را در آغوش کشیدم بند بند وجودم سرشار از او شد و تمنای دوست داشتنش تمام جانم را فراگرفت. رویای فردا را پیش چشمانم دیدم و غم هایم را به شب سپاردم تا نسوزد.