خونه نزدیک خانواده شوهر آره یا نه

وایسا تا برا تایپ کنم

عاشقشم .چقدخوبه  ادما همچینن چیزایی از خودشون میذارن ایکاش منم اونجوری‌بشم

البته بستگی به شخصیتشونم داره

مثلا من اگر نزدیک خانواده شوهرم باشم مخصوصا مامانش انتظار داره همه کاراشو انجام بدیم یا بعضی جاها ببریمشون

که خب من نمیپسندم

من قبل از عروسیم اینجا بهم گفتن وای نرو تو ساختمون پدرشوهر اذیت میشی فلان

ولییییی‌ ماشالا بهشون خیلی خیلی ادمهای بافهم وشعوری هستن هیچ کاری به کارمون ندارن تو این سه ماه که اومدم اینجا پدرشوهرم فقط یکبار اومد خونمون مادرشوهرمم دوبار هرچیم میگم بیا میگه شماهم خسته این از سرکار میاین نمیخوام مزاحمتون بشم فقط بنده خدا گاهی اوقات میبینه خسته هستم میاد تا دم در غذا میده بهم ومیره پایین....

از من هم نه توقع داره اشپزی کنم نه توقع داره کمکشون کنم نه هیچی

همیشه هم رعایت میکنن سروصدا نکنن صداشون نیاد بالا ما اذیت بشیم

سوییت برادرشوهر‌مجردم دیوار به دیوار واحد ماعه بنده خدا استه میاد استه میره مزاحم ما نشه یا حتا یکیارهم بعد از اینکه ما اومدیم اینجا دوستاشو‌دعوت نکرده سوییتش

یا هرموقع بریم بیرون بیایم بریم تفریح هرجایی یکبار نشده انتظار داشته باشن به اوناهم بگیم بیان کاملا مستقلیم

من خیلی راضیم اگر هرجای دیگع رفته بودم زندگی کنم انقدر راضی نبودم 

همه چی به فرهنگ وشعور خانواده طرف مقابل ربط داره همین وبس

خودمم عاشقشم . هیچ تعلقی به دنیا نداره و فقط فداکاری میکنه. همیشه دنبال اینه بفهمه من و بچه هام چی لازم داریم سریع تهیه کنه برامون . و همیشه فکر میکنه کم میزاره و ابراز شرمندگی میکنه . خدا خیر دنیا و آخرت رو نصیبش کنه الهی 

خانواده شوهر من هر جا بخوام برم باید بدونن کجا میرم کجا میام کی میام چرا رفتم بعد هم که برمیگردم میبینم موادغذایی از یخچال برداشتن بخاطر این کارشون یه بار کلید رو از رو در برداشتم با خودن بردم مادرشوهر عوضیم چنان دعوایی راه انداخت میگفت چرا کلیدو بردی مگه تو ساختمون دزد داریم ،خانوادم بیان اونا هم میان میشینن پیششون تا وقتی که بخوان برن هی تیکه به من میندازن ،تو تربیت بچه هام دخالت میکنن ،شوهرم هر چی بخره باید برا اونا هم بیاره چون اکه تو راه پله ببینن نیاورده جنگ جهانی میشه و.... خیلی موارد دیگر هم هست اعصابم نمیکشه تایپ کنم

یکی دیگه هم بگم که مثلا دیروز برامون نذری آوردن  سهم ما رو خودش پایین گزاشت خونه خودش  بهمون نداد

مغازه دارن میره با پدر شوهرم مغازه . 

عزیزم خیلی بده واقعا مادر شوهر بد و خوبش بزرگترین نعمته 

انشاالله سر عقل بیان خانواده شوهرت 

من مادر شوهر مادرشوهرم خیلی اذیتش کرده و این با جون و دلش تمام پیریشون مراقبشون بود .و سعی کرد برعکس اون باشه . من هر مشکلی تو زندگیم دارم از خود شوهرمه و سومدیریتش و مقداری هم باباش 😆 ولی از مامانش هرگز آزرده نشدم . 

ممنون عزیزدلمممم سلامت باشی😘

انشاالله که بتونم قدرشون رو بدونم

نظرم اینه هر جا میری برو اما نزدیک خانواده شوهر نباش