من حدودا ۱۱ سالم بود که پدرم ی زن دیگه گرفت این خانوم ی پسر ۱۹ ساله داشت وقتی ۱۳ سالم اینا شد بهم پیام داد منم از رو بیکاری و تنهایی جوابشو دادم من ۱ سال تو ی خونه تاریک تنها زندگی میکردم افسرده شده بودم درسم نمیذاشتن بخونم نامادریه خیلی حرومزاده بود بعد ما بخاطر این زنه رفتیم ی شهر دیگه خونه گرفتیم همه این غما بهم فشار آورده بود هیچکسو نداشتم با این پسر رفتم تورابطه ۲ سال اینا باهم بودیم تقریبا ۱۵ سالم شد پدرم دوباره جدا شد از این خانوم خونمونو عوض کردیم دیگه پیام نداد منم خطمو عوض کردم الان یکم ب خودم اومدم حالم بهترشده اون بیناموس بهم پیام داده سلام..... منم گفتم ببند دهنتو کاری داری دیگه جواب نداده فعلا
این پسر هم روانیه پرونده بچه بازی دعوا جرم مواد همه چی داره
منم واقعا بچه بودم ایکاش یکی کنارم بود میگفت اینکارو نکن من بعد از اون رفتم تو کلی گروه های مجازی همش چت میکردم دلیل هر بدبختی که واسه خودم درست کردم اون بود اگه کسیم بفهمه جفتمونو میکشن به هیچکس نمیتونم بگم چیکار کنم