من اوایل بیست سالگی با یع پسر آشنا شدم و اومد خواستگاری نامزد کردیم قبل عقدی بهم زدیم
چون با یه دختر دوست شد گفت اون پولدار تحصیلاتش چیه و خانواده اش فلانن
کلی جلو خانوادم تحقیر شدم
بعد یه سال بعدش با دختر عروسی کرده بود با خانواده دختر به مشکل خورده بود اومده بود تو اینستا بهم پیام داد پشیمون شده من دختر بسازی بودم از پس توقعات خانوادخ ابن دختر پولدار برنمیاد
منم از همه جا بلاکش کردم و فقط بهش گفتم اون دختر برات بهترین انتخاب
۲۸ سالگی با شوهرم شروع کردیم اشنایی و ۲۹ ازدواج کردم
خیلی سالها طول کشید خیلی تحقیر شدم مخصوصا خانواده و فامیل
نمیگمم شوهرم ایده آله ولی زندگی خیلی بهتری دارم از زندگی که میتونم با اون داشته باشم
و راضیم با همه سختی هاش ولب زندگی اون چون فامیلم میشنوم با اینکه خیلب پولدارشده
هرروز با زنش قهرن خاله و دایی پادرمیونی که آشتی کنن
خانواده همسرشم اگه حمابت مالبشون کنه باهاش خولن اگه بهشون پول نده بدرفتاری میکنن
مهریه زنشم زیاد