منم اولین بارم بودنمیدونستم فقط مطلبی توگوسی خونده بودم باعث ارامش میشه وفلان درازکشیدم ب سقف خیره شدم تمرکزم ب سقف بودهمون لحظه ترس واسترس میگرفت منومن سه بارانجام دادم دیگ ول کردم ولی دیگ اون ترس وحس جداشدن ازبدنم دیگ ازمن دست بردارنبودخیلی ترسیده بودم دستوپاهام شروع ب گزگز کردن ازاون روزب بعددیگ بی حالم ی ساعت خوبم ی ساعت دلم اشوبه اضطراب کارزیادمیکنم اون ترسامیادسراغم الانم توحموم ترسیدم فک میکردم دارم میمیرم