من ۸ ساله ازدواج کردم ، شوهرم بچه نمی‌خواست بالاخره راضی شد ، خواستم اقدام کنم فهمیدم بیماری خیلی بدی دارم که باید اول درمانش کنم بعد اقدام کنم
از اونطرف ۶ ماه پیش خانواده شوهرم رفتن به پدر پیر من گفتم برای پسرمون زن میگیریم دخترتون نازاست ، در حالی که اونموقع ما اصلا قصد بارداری نداشتیم ، بعد که من بهشون گفتم هم چین چیزی گفتین البته دور از حضور شوهرم گفتم ، کلا منکر شدن و یجورایی گفتن خانوادت دروغ میگن
شوهرت میدونه؟
هعیییییی
باید اول ب همسرت میگفتی
من شرایطی مث توروتجربه کردم ک حرف میزنن میزنن زیزش اونارو ولش کن مهم شوهرته ک البتع شوهر من معتقده من دروغگوم و خانوادش راست میگن فقط💔
به شوهرم این حرف خانوادش رو نگفتم ، اما شوهرم میگه پشتم حتژ اگر هیچوقت بچه دار نشی ، اما میترسم خانوادش روش تاثیر بزارن ، ما همسایه ایم خونه اونا هستیم ، توانایی خرید خونه داریم اما میترسم برم ، داخل خونه خالی ما زن بیارن
خانواده شوهر میخوای حرف رودرو کنی!! معلومه خانواده خودت و خودتو دروغگو بد ذات میکنن که حرف خودشون بالا باشه اصلا هیچی نمیگفتی وگذار به اون بالایی الان با خانواده ت دشمن میشن میرن همه جا از پدرتو خودت بدگویی میکنن
جرشون بده حالم از همه مادرشوهرا بهم میخوره
بفکر درمانت باش بی توجه باش ولی اینجا حالشون رو بگیر چرا انگ میزنن به خانواده ات
( خداروشکر وجود ندارن رو حرفشون وایستن فقط واق واق میکنند چه برسه به عمل )
