برام عحیب بود بعد از 13 سال بالاخره شوهرم بد خانواده شو پیشم گفت و پشت من دراومد.....
شوهرم حاضر بود سر رو تن من نباشه به خاطر خانواده ش.....!!!!!!
خیلی برام عجیب بود
خیــــــــــــــــلی
13 سال همیشه طرف خانواده ش بود
همیشه
همیشه.....
شوهرم گفت خانواده ت میگفتن سنت کمه و بچه ای ولی تو خیلی زرنگ بودی
گفتم آره سنم کم بود خانواده ت اذیتم کردن و عذابم دادن
اگر زرنگ بود وعقل الانم رو داشتم مثل الان پرتشون میکردم بیرون
و اجازه نمیدادم بیان خونه م
که انقدر درد وعذاب بدن تو روحم و جسمم...
گفت هم گلایه مندی!!!
گفتم دروغ میگم مگه
هرچی احترام گذاشتم پر رو تر شدن
هرچی سکوت کردم بیشتر توهین وتحقیر و بی حرمتی کردم
خوب کردم بیرونشون کردم
کاش برگردم به روزای اول ازدواجمون تا همون روز اول بیرونشون میکردم بلکه انقد بیماری روحی نمیگرفتم
یهو بجا اینکه بهش برخورد
گفت اره دیدی داماد بزرگه چقد بهشون احترام میذاشت؟؟؟
بهش بی احترامی میکردن
ولی داماد کوچیکه که بهشون بی حرمتی میکنه، بهش احترام میذارن...
وااای وقتی اینو گفت کرک و پرم ریخت
اصلا از تعجب دهنم وا موند
هنوزم تو شوکم
اخه همیشه پشت خانواده ش بود...