بعد یک سال رفتیم خونه خواهر شوهرم ،تو فامیل معروفه به کثیفی،از در که رفتیم داخل بوی گندشدیدی میومد که نتونستم درست نفس بکشم سریع رفتم برسم به کولرشون که شانس من سوخته بودتو گرما نشستیم یه گوشه ای ،خودشم نشست کنار من بوی عرقش هنوز تو دماغمه،دخترش ده سالشه بهش گفت چای آورد قندون و لیوانشون اینقدر جرم داشت و جای انگشت روشون بود نتونستم بخورم شوهرم پیله کرده بود چرا نمیخوری ،یدونه بادکنک به در اتاق چسبیده بود خواستند بدند بچم پر خاک بودنذاشتم عروسکش دادند سفیدهاش خاکستری شده بود هرچی خواستم ازش بگیرم نمیذاشتند،اینقدر بوی ادرار میومد که فشارم افتاد دیگه به زور از خونه اومدم بیرون،اصلا نفهمیدم اونجا چه خبره اینقدر بو میاد،دعا کنید دیگه نبرتم اونجا
من یک عدد تنبل بی حالم ولی کثیف نیستم😁
چ وحشتناک🤧
خداروشکر دور و برم نیست همچین آدمایی
🤢
اوه در حد این خانم ندیدم
شاید افسرده ای چیزیه
مگه میشه این شدت کثیفی از یه آدم سالم؟
من خودم یه دوره ای افسردگی بعد از زایمان داشتم واقعا دلم نمیخواست هیچ کاری کنم ولی خودمو یه جوری مجبور میکردم
افسرده ست
چشاش ضعیف نیست ؟ فکر کنم ضعیفه نمیبینه جدی میگم مگه میشه
خونه مادرشوهر منو توصیف گردی
ی بار دامادشون رفته بود خونشون سه پلاستیک بزرگ اشغال از خونه و حیاط جمع کرده بود
خدا صبرت بده حتی تصورشم حال بهم زنه خوب تونستی تحمل کنی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
