عزیزم چطور تو اون شرایط سخت ب حس ناراحتیت غلبه میکردی و تو شرایط سخت درس میخوندی؟ من دقیقا تو شرایط عذاب سختی هستم زندگیم پاشیده با ۲تا بچه اواره خونه اینو اونم
فقط درس خوندن میتونه نجاتم بده ولی از شدت ناراحتی و فکر خیال ، نمیتونم بخونم
لطفا راهنماییم کن
چون راه نجاتی نداشتم جز اینکه درس بخونم و به واسطه ی اون شغل خوبی پیدا کنم و درآمد داشته باشم خیلی شبا گریه میکردم فرداش که میرفتم مدرسه بچه ها میگفتن چشماتو زنبور نیش زده ؟ ولی ادامه میدادم یه حسی بهم میگفت تو قبول میشی و اوضاع فقط با درس خوندن میتونه عوض بشه
من با اون پدر و با اون شرایط آینده ای نداشتم حتی فکر یه ازدواج خوبو نمیتونستم بکنم
داستان زیاده
خیلی اوقات شام نداشتیم پیاز و گوجه سرخ شده میخوردیم
ماست میخوردیم یا کشک ظهرا
دبیرستانی که بودم روزی ۵۰۰ تومن بهم میدادن برای کرایه اتوبوس من اگه با اون کیکی چیزی میخریدم دیگه پول کرایه نداشتم و چون خیلیم وجدانی بودم و حتما باید کارت میزدم و عذاب وجدان میگرفتم اگه نزنم کلی راهو پیاده برمیگشتم خونه
داستان زیاده...🙂
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
