من و اقایی ۸ سال همو دوس داشتیم
رابطمون خیلی خوب بود اصلا بیخیالم نمیشد
دیروز یه قراری گذاشت و گفت ببینمت دلم تنگه
امروز که همو دیدیم خوشحال بودیم اما وسط حرف گفت چیزی میخوام بهت بگم
که دارم ازدواج میکنم خانوادم دختری رو برام در نظر گرفتن که دستش تو جیبشه و از اینا
بعد گفت دوسش ندارم ولی مجبورم
اصلا بهش حسی ندارم
خانوادم میگن یا این یا زن نگیر دیگه
بعد گفت ولی رابطم با تو تمام نمیکنم اگه دوس داری بمون
از تو خوشم میاد ولی جور نمیشه ...
💔 من خودم خیلی دوسش داشتم
اصلا فک نمیکردم اینجور بشه
جا خوردم فورا اونجا رو ترک کردم
بنظرتون ممکنه دروغ گفته باشه؟