چندسال منتظرش بودم حتی فرصت های خیلی خوب رو بخاطرش از دست دادم توتاپیکای قبلترمم هست چقد کیسای خوب اومدن خواستگاریم نه قدردان هست ن دنبال جبران بم میگه من بهت مهریه نمیدم یا مهریه دادم عروسی نمیگیرم باهام چونه میزنه ک کمترین حق و رسم رو هم بم نده میگه من بت مهریه بدم عروسی هم بگیرم فلان کنم بهمان کنم وظیفه توچیه پس؟؟مامانشم بهم گفت هیچ کاری برات نمیکنیم خواستی بمون نخواستی همینه ک هست حرفی ک مامانش زد اصلا برام مهم نیس ولی حرفای خودش عصبیم کردن منم بلاکش کردم کمکم کنین دوباره مخمو نزنن برگردم بعد ما بااینا همسایه ایم من باهمشون درارتباط بودم حتی شده با خود پارتنرم کات کنم اما رابطه با بقیه اعضای خونواده و فامیل ادامه داشته باشه رابطمون شش هفت سالی هست یعنی جدایی یکم سخته کمکی ک از شما برمیاد اینه ک تاثیرگذارترین حرفارو بم بزنید ک هیچوقت هیچوقت برنگردم