من سه ماهه عقدم ماه دیگع عروسیمه
من مسافرت بودم گف برگرد تهران ک بریم دنبال کارای عروسی
من ب مامانمینا گفتم برا کارای عروسی میخام برگردم و برگشتم
حالا الان نامزدم میگه بریم سفر سه روزه با مامان باباش و مامانبزرک بابابزرگش
بعد من گفتم من معذبم با اونا بذاریم بعد از عروسی بعدشم من ب مامانمینا گفتم میرم دنبال کارای عروسی الان بفامن میخام برم سفر یجوری میشه
چهره ش ناراحت شد گف اوکی فراموشش کن
نظرت چیه کار درستی کردم یا چی
یعنی چی
بگو قداره مداره محل هم بگیم بیان با هم بریم سفر اتوبوسی
والا
آره خوب گفتی
خوب کردی از همون اول گربه رو دم حجله بکش
راستش منم خوشم نیومد شما از مسافرتت کشونده یک کلام نگفته درمورد مسافرت رفتن
گفته کارای عروسی وقتی اومدی شده مسافرت
بیشتر عیب کارش این قرار مدارش با خانوادش گذاشته آخرش یادش افتاده به شما بگه
خب حق داشتی
ن از قبل هی میگفتن کارای خونه تموم شه بریم مسافرت من هی ب رو خودم نمیاوردم
ولی خب اره تالار اینا رو اصلا نمیره دنبالش هی میگه وایسیم بعد تموم شدن خونه
خب اخه چ ربطیییی داره دو تا تلفن میخوای بزنی ب تالارا دگ
