سلام هر سال با خانوادم میرم کربلا بابام اونجا موکب دارن با دوستاش امسال متاهل هستم شوهرم مخالف بود برم اعتقاد نداره به کربلا و کلا ائمه برادرم امسال مریض شدبعد دیگه خانوادم نذر کردن حتما ببرنش خیلی دوست داشتم برم دیگه به زور رضایت داد رفتم از پری روز که برگشتم پاهام تاول زدن و عرق سوز شدم نمیتونم خوب راه برم بعد که دیدم دعوا و تیکه و مسخره که سیاه شدی داغون شدی گوه شدی و این حرفا براش پیرهن آوردم سوغاتی اصلا نگاش نکرد پرتش داد یه گوشه گفت از اینا نمیپوشم دیشبم حنا گذاشتم کف پام واسه تاول میگه بوی گوه گرفتی تو اتاق نخوابید جرات ندارم جلوش راه برم عصبی میشه میگه رفتی شل و پل شدی یه زیارت قبولی بم نگفت همش دعوا و بی محلی و تیکه نمیدونم چه مرگش هست ؟ خواستم چند روز برم خونه بابام تا خوب بشم اجازه نمیده 😭😭همش نفرینش میکنم که درکم نمیکنه