علتش خیلی چیزاس ....اول طبقه بالای پدرشوهرم بودیم اونا خیلی یادش میدادن اختلاف درست میکردن پامو کردم تو یه کفش که از اونجا بیایم بیرون بعدش که جدا شدیم دیگه خونمو کرد تو شیشه به خاطر مستاجر بودنمون حتی الان خونه هم میگم بخر لج میکنه که مگه من اول ازدواج بهت گفته بودم خونه میخرم؟ اینجوری راحتم😑خانواده اش هم که دیگه نگم برات همش اینو میبرن ازش پول میکنن یا حمالیشونو میکنه به من که برسه بگم منو ببر جایی میگه مگه من اسنپم خودت برو
خیلی اذیت میشم هربار میبینمش داغ دلم تازه میشه ازاینکه به فکر زندگیمون نیس ناراحت میشم میگم کاش کلا نمیدیدمش
به نظرم گذشته ها را فراموش کنید و جای خواب تون باهم باشه زندگیتون برمیگرده عزیزم.
ما یه مدت کوتاه تجربه کردیم بعد اینکه رابطه منظم شد با هم حرف زدیم و الان بهتره خدا را شکر، من برا پدر و مادرش کار کنه یا چیزی بخره کاری ندارم ولی برا بقیه نمیذارم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
