سلام خانومان به عنوان یک بزرگتر میشه راهکار بدین و راهنمایی ام کنین
من اولا از سنم میرم کلاس دهم
ببینید من از موقع امتحانات خرداد یادمه صبحا با لرز واینا پا میشم و اضطراب الکی دارم همش یا خوابای با افکار بد میبینم
امروز هم کلا موقعی که بلند شدم بی حوصله بودم بابام بهم چیزی میگفت یا مادرم اعصابم خورد بود و الکی همش بغضی بودم امروزم مامان بابام گفتن هستی تو خونه با خوار برادرت ما بریم بیرون اصلا اعصاب نداشتم و بهونه میاوردم و رفتم تو اتاق الکی گریه و نفس نفس به خدا نمیدونم چمه اعصابم خورده حوصله ندارم و حتی الانم بیخود و الکی اشکام داره میریزه اصلا حتی میرم بیرون اعصابم خورده لحظه شماری میکنم برسیم خونه امروزم جلو مامان بابام گریه کردم گفتم اره بابام گیر میده بهم در صورتی که همیشه اینطوریه و مطمعنم بهانه بود نمیدونم همش افکار منفی تو ذهنمه و شب و روز خیلی تکراریه و حوصله هیچی ندارم با این که عاشق فیلم دیدنم ولی وقتی حتی فیلم میبینم اعصابم خورده الان مامان بابام رفتن بخوابن میگم خوب شد کخ خودتی ریختی اونا رم خونه نشین کردی نمیدونم چمه مامان و بابام هم مخصوصا الکی ناراحت کردم چیکار کنم اینجوری نباشم همش در عذاب و گریه و انزوا
چیکار کنم از دل بابام دربیارم