چند وقتیه ک داره میگ میخوام خونه بگیرم تو شهر خودمون یه مغازه هم بزنم واست ک کار کنی خودشم بره سرکار و ماه ب ماه بیاد ولی میدونم نمیاد ماه ب ماه
من با پیشنهادش مخالفت کردم گفتم نمیتونم اینجوری اگ قراره تنها زندگی کنم خب فایده ای نداره
قبلش قرار بود خونمون ببریم شهری ک کارش هست هردومونم موافق بودیموحالا اومده این حرفو زده میگ باید قبول کنی منم بهش گفتم ک نمیخوام
حالا میگ دیگ هیچی برام مهم نیست اینده مهم نیست میخواد ک قبول کنم
چیکارش کنم خیلی ناراحت شدم ازش
من نمیتونم تنهایی زندگی کنم