از کار کردن متنفرم☹️

بنده خدا بد نمیگه من خودم با بچه سر و کله زدم ب یکیش گفتم اجازه نداری دیگه بغل دستیت بزنی فرداش دیدم باباش مامانش و اون آشناشون که گردن کلفته اومدن مدرسه که بچمون میگه زدی پس کلش موهاش کشیدی میریم اموزش پرورش پدرت و در میاریم خلاصه من ثابت کردم که کار من نبوده سال اولی بود تدریس میکردم بچه ها همه اوردن ازشون پرسیدن در کلاس همیشه باز بود معاون دیده بود. خلاصه شرش از سر من باز شد اما تا به اون بچه تذکر میدادم جلو همه داد میزد اگه نرفتم آموزش پرورش نگفتم پدرت در نیاوردن😐نمره اش بدبود باهاش میخواستم کار کنم محل نمیداد بر میگشت میگفت وضع ما از شما خیلی بهتره باورت میشه بچه کلاس اول بود مادرشم میومد از خودش بی تربیت تر ن سلام میکرد ن هیچی اخرشم با اوضاع افتضاح درسی خود مامانه رفت دفتر مدیر تهدید و این صحبتا اون کارنامشو اوکی کرد منم پشت دستم و داغ کردم دیگه سمت همچین شغلی نرم فک نکنی بقیه والدین خوب بودنا یکیش میگفت چرا ب بچه گفتی پوشه کار بیاره ما نداریم گمونم پوشه دوهزار تومن اصلا ده هزار تومنم نبود میگفت ما شهریه دادیم میگفتم بابا شهریه سوای از اینه اخرش مجبور شدم خودم پوشه بخرم بعضی خانواده ها هم خودشون بد تربیت هستن هم فرزندانشون بیشتر مامانا ک عینا ابراز میکنن ما نمیتونیم بچه هامون نگه داریم بعد توقع دارن ی کلاس سی چهل نفره به نحو احسنت اداره بشه حالا کلاس من۲۰ نفر بود یکیش دیگه شورش دراورده بود تا صب میتونم از اون ی سال برات داستان بگم😂