و اینبار جلو چند نفر دیگه هم گفت و اون فرد هم برگشت گفت چرا اینجوری میگی دلم گرفت و تیکه پاره شد
نمیدونم نمیتونم تحمل کنم نمیدونم چجوری تمومش میکنم
خیلی سخته
خیلی به این زندگی امید داشتم همش فرصت دوباره دادم و دوباره تلاش کردم ولی نشد
بابام برای بار هزارم گفت گوه خوردیم خواستیم بچه دار بشیم
دلم خیلی درد میکنه دردش تموم نمیشه انگار یه اتیش بزرگ شده که خودم رو میسوزونه