دعوای من و شوهر

خانما ما بتازگی خونه گرفتیم قرار شده کابینت کنیم کابینت کار ما اومد خونه رو دید یه طرح تو‌ورق داد و رفت کربلا  حالا امروز اومده زنگ زده شوهرم برش کردم و فلان من کلا به شوهرم گفتم منو ببر یکی دوبار هم منو خونه جدید دیده اما حرف زدیم و مال دو هفته پیش بود و برداشت ها متفاوت حالا من از صبح که کار نهایی شد و قرار شد برش بزنه همش به شوهرم میگم منو ببر پیشش یه بار طرف دفتر هم ندارم فقط کارگاه یه بارشوهرم صبح زنگش زد گفت برق نیس نیستم یه بار عصر زنگش زد ج نداد شب دوباره خونه پدر شوهرم سده بودن همو اومده بود  برا  کابینت ها برادر شوهرم منم از صبح تا الان چند بار پیام دادم و گفتم تاکید که فلانی بذار صحبت نهایی منم باشم بعد شوهرم میگه باشه ولی بگو چی میخوای بگی یه چیزی هم که میگم جوابمو میده و میگه نمیشه و اینا یا تو چرا اینجور میگی سر این کلی دعوا کردیم حالام میگه نمیخامت و قهریم ...آخه کدوم کابینت کاری هست ادم بهش دسترسی نداشته باشه شوعرمم میگه چکنم باهاش خاستم هماهنگ بشم نشده منم گفتم نمیشه که برش بده بعدا چیزی گردن بگیره  بعد هم رفتیم پارک دخترم همینجور گریه و نق و زاری پسرمم مریض وصله بهم همش شیر میخاد منم عصبی شدم اسنپ اونجا هم مادرم هی میگه بکن نکن طاقت بیار ...منم خسته شدم با اسنپ برگشتم واقعا چکنم یعنی شماها خسته نمیشید